تنها مانده ام
خسته و دلگیر و تنها مانده ام
برکه ام در گوشه ای جا مانده ام
دستهای کوچکم بی حوصله با بهار و باغ دارد فاصله
پایم از شوق دویدن خالی است
چشمهایم خالی از خوشحالی است
شاپرکهای خیالم خسته اند
چشمه های شعر من یخ بسته اند
وای پیش از این دلم تنها نبود
غصه ام اندازه دریا نبود
پیش از این خورشید در من خانه داشت
دستهایم بویی از پروانه داشت
در دلم یک باغچه گل بود و عطر
یک سبد آواز بلبل بود و عطر
یک سبد نه، باغی از آواز بود
بال احساسم پر از پرواز بود
شاد بودم پون پرستو در بهار
پایم از شوق دویدن بی قرار
****
ای غم از من دست بردار و برو
جنگل سبز مرا کردی درو
ای پرستو در دل من لانه کن
گل بخند ای گل مرا پروانه کن
آی ای خورشید بر من خنده کن
جنگل سبز دلم را زنده کن
آی ای باران بهار آور ببار
دانه دانه در دل من گل بکار
دوشنبه 26 مرداد 1388 - 2:39:03 PM